دامنه ها یا حوزه‌های معماری کسب‌وکار

حوزه‌های معماری کسب‌وکار به نقاط کانونی تجاری (Business Focal Points) اشاره دارند که برای ایجاد انتزاعات رسمی و نمایش جامع یک کسب‌وکار استفاده می‌شوند. این حوزه‌ها بلوک‌های اساسی معماری کسب‌وکار را تشکیل داده و مبنایی برای ایجاد طیف وسیعی از انتزاعات کسب‌وکار و شفافیت آن فراهم می‌کنند.
دامنه‌های اصلی نشان داده‌شده در شکل زیر به طرق مختلف با یکدیگر مرتبط هستند. برای مثال، یک کسب‌وکار به واحدهای تجاری تقسیم می‌شود که هرکدام قابلیت‌های خاصی دارند. قابلیت‌ها مراحل مختلف در جریان‌های ارزشی را فعال می‌کنند و به اطلاعات مشخصی نیاز دارند.
سازمان، قابلیت‌ها، جریان‌های ارزش، و اطلاعات به‌عنوان چهار حوزه هسته‌ای شناخته می‌شوند و در دایره داخلی شکل زیر نمایش داده می‌شوند. این حوزه‌ها به‌دلیل ثبات نسبی در مقایسه با سایر جنبه‌های کسب‌وکار، به‌عنوان بنیادی‌ترین بخش معماری کسب‌وکار محسوب می‌شوند.


پایداری حوزه‌های اصلی
این ثبات حتی در شرکت‌هایی با قدمت طولانی نیز مشهود است. به‌عنوان مثال، یک شرکت بیمه با بیش از صد سال سابقه، قابلیت‌هایی مانند مدیریت مشتری، مدیریت سیاست‌های بیمه، و مدیریت خسارت را همچنان حفظ کرده است. این قابلیت‌ها ممکن است در گذشته فاقد اتوماسیون بوده باشند، اما همراه با واحدهای تجاری خاص و جریان‌های ارزشی مانند تسویه ادعا همچنان پابرجا بوده‌اند.
علاوه بر این، این شرکت از اطلاعات مشابهی همچون داده‌های مشتری، بیمه‌نامه‌ها و ادعاها استفاده می‌کرده است. این عناصر به‌عنوان نمونه‌هایی از حوزه‌های نسبتاً پایدار، پایه‌ای برای معماری کسب‌وکار محسوب می‌شوند.
جنبه‌های پویا و متغیر
در مقابل، برخی از حوزه‌های معماری کسب‌وکار پویاتر هستند. به‌عنوان مثال:
سهامداران: شامل مشتریان، شرکا و ذینفعان داخلی، که ممکن است در طول زمان تغییر کنند.
⦁ محصولات: که با توجه به نیاز بازار و تغییرات استراتژیک متحول می‌شوند.
این حوزه‌های پویا، معماری کسب‌وکار را گسترش داده و امکان سازگاری با تغییرات محیطی را فراهم می‌کنند.
نقشه‌های معماری کسب‌وکار (Blueprints)
نقشه‌های معماری کسب‌وکار، بازنمایی انتزاعی از واقعیت هستند که برای نمایش دیدگاه‌های مختلف از یک کسب‌وکار به‌کار می‌روند. این نقشه‌ها مشابه نقشه‌های ساختمان یا کشتی، اطلاعاتی دقیق اما در قالبی انتزاعی ارائه می‌دهند.
معماری کسب‌وکار به کمک نقشه‌ها و حوزه‌های اصلی و گسترده خود، سازمان‌ها را قادر می‌سازد که:
⦁ پاسخ به سوالات کلیدی مانند «چه کسی»، «چه چیزی»، «کجا»، «چگونه» و «چرا» را بیابند.
⦁ اطلاعات موردنیاز را با شفافیت به ذینفعان ارائه کنند.
⦁ برنامه‌ریزی استراتژیک را تسهیل کرده و تصمیمات بهتری اتخاذ کنند.